دیکشنری

امتیاز
امتیاز در دیکشنری
٤٠
رتبه
رتبه در دیکشنری
١٤,١٢٦
لایک
لایک
٤
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٠

بپرس

امتیاز
امتیاز در بپرس
٢,٣١٨
رتبه
رتبه در بپرس
٣٦
لایک
لایک
١٩٩
دیس‌لایک
دیس‌لایک
٤

جدیدترین پیشنهادها

تاریخ
١ روز پیش
دیدگاه
٠

انگلیسی بریتانیایی: third time lucky انگلیسی آمریکایی: third time is the charm معنی : تا سه نشه ، بازی نشه

تاریخ
١ روز پیش
دیدگاه
٠

مسابقه با زمان

تاریخ
١ روز پیش
دیدگاه
٠

امور مالی و حسابداری : تجزیه و تحلیل افقی

تاریخ
٢ روز پیش
دیدگاه
٠

صرفه جو ناخن خشک خسیس

تاریخ
٢ روز پیش
دیدگاه
٠

in crossfire: A villager was killed in crossfire between soldiers and the rebels. caught in crossfire: A passerby was wounded in the chest after bei ...

جدیدترین ترجمه‌ها

ترجمه‌ای موجود نیست.

جدیدترین پرسش‌ها

١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٤٦ بازدید
چند گزینه‌ای

The wounded hunter -------- on the ground for almost an hour when, coincidentally, he -------- by another hunter, who must have keen eyes. 

٥ روز پیش

جدیدترین پاسخ‌ها

١ رأی
٢ پاسخ
٤١ بازدید

" Seismic retrofitting techniques"  اصطلاح تخصصی کدوم رشته است ؟

١٠ ساعت پیش
١ رأی

این اصطلاح تخصصی مربوط به رشته مهندسی عمران است. معنی : مقاوم سازی لرزه ای .

٨ ساعت پیش
١ رأی
٣ پاسخ
٥٣ بازدید

اصطلاح محاوره ای  " Ring a bell"  کی بکار میره ؟

١٠ ساعت پیش
٢ رأی

هنگامیکه چیزی یا فردی برایمان اشنا باشد به گونه ای که تصویر مبهمی از ان در ذهن وجود داشته باشد و ممکن است که اسم ان را به خاطر نیاوریم می توان از این اصطلاح استفاده کرد.   معنی: کسی یا چیزی را به   جا اوردن اشنا به نظر رسیدن تداعی شدن  جرقه ای در ذهن خوردن یا به یاد اوردن

٨ ساعت پیش
١ رأی
٨ پاسخ
٣٧ بازدید

جمله به چه کلمه ی انگلیسی اشاره داره ؟ A line on the surface of something along which it has split without breaking apart

١٧ ساعت پیش
١ رأی

معادل کلمه crack هستش.  

١٦ ساعت پیش
١ رأی
٣ پاسخ
٤٨ بازدید

معادل فارسی برای اصطلاح محاوره ای : third time the charm

١ روز پیش
٢ رأی

معادل : تا سه نشه بازی نشه هستش. انگلیسی امریکایی: third time is the  charm انگلیسی بریتانیایی: third time lucky 

١ روز پیش
١ رأی
١ پاسخ
٤١ بازدید

معادل فارسی برای اصطلاح : race against time

١ روز پیش
٠ رأی

مفهوم:  تلاش برای به پایان رساندن کاری با وجود زمان اندک یا قبل از موعد مقرر  معنی: مسابقه با زمان/کشتی با زمان /تقلا و کوشش کردن / بی وقفه کار کردن   

١ روز پیش