اسم پسر با حرف ه
راهنما، رهبر، هدایت کننده، از نام های پروردگار، لقب امام دهم شیعیان، ) هادی، در لغت به معنای راهنما ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هاشم
خرد کننده، نام یکی از اصحاب پیامبر اسلام ( ص )، ( در قدیم ) شکننده، ( اَعلام ) ) نام ابن عبد مناف ا ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هوشنگ
کسی که خانه های خوب فراهم می کند، آگاه، خردمند، از شخصیت های شاهنامه، به معنی کسی که منازل خوب فراه ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هومن
دارنده ی روح خوب و نیک اندیش، ( هو = خوب، من/ مان = اندیشه و روح )، ( اَعلام ) نام پسر ویسه و برادر ...
پسر
فارسی هدایت
راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد، ( در تصوف ) راهنمایی از سوی خداوند که باعث رسیدن انسان به کمال م ...
پسر
عربی همایون
دارای تأثیر خوب، خجسته، مبارک، فرخنده، یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی، ( در قدیم ) از شبکه های بیس ...
پسر
فارسی
هنری هدایت الله
راهنمایی شده از سوی خدا، ارشاد شده ی خداوند، هدایت شده توسط خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هانی
مسرور، شاد، میسر، ( اَعلام ) ) نام چند تن از مشاهیر عرب، ) نام یکی از یاران امام حسین ( ع ) در کوفه ...
پسر
عربی هیراد
خوش رو، خنده رو، ( دساتیر )، خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمود کردن، بشیر، [hirad]خوش خندهخوش ...
پسر
فارسی همت
اراده، انگیزه، بلند نظری، جوانمردی، آرزو، و پشتکار قوی برای رسیدن به هدف، بلند طبعی، ( در قدیم ) خو ...
پسر
عربی
تاریخی و کهن هیوا
امید، آرزو، ( کردی، hiwā ) امید، فریاد، صدای بلند
دختر، پسر
کردی هیبت الله
شکوه و بزرگی خداوند، ( نشانِ ) شکوه و بزرگی خدا، شکوه و جلال خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هرمز
اهورامزدا، نام دیگر سیاره مشتری، نام روز اول از هرماه خورشیدی، ( اوستایی ) ( = ارمز، ارمزد، اورمزد، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، کهکشانی هیمن
آرام، موقر، شکیبا، ( کردی، hemin ) آرام، شکیبا ( نگارش کردی
پسر
کردی
تاریخی و کهن هومان
هومن، دارنده ی روح خوب و نیک اندیش، از شخصیت های شاهنامه، ( = هومن )، نام پسر ویسه برادر پیران و از ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هوشیار
باهوش، عاقل، آگاه، زیرک، هوشمند، زرنگ، خردمند، ( پهلوی ) ( = هوشیار، هشیوار )، کسی که دارای هوش است ...
پسر
فارسی، پهلوی هارون
پیک، نگهبان، نام برادر بزرگ حضرت موسی ( ع )، ( در قدیم ) قاصد و پیک شاه که زنگوله ای بر کمر می بست ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن هیرو
منسوب به آتش، آتشی و سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( هیر = آتش، او /، u/= ( پسوند نسبت ) )، نام گلی ...
دختر، پسر
کردی، فارسی
طبیعت، گل هژیر
خوب، پسندیده، زیبا، چابک، هوشیار، نیک نژاد، نام پسر گودرز سردار ایرانی، ( = هجیر )، چالاک، ( در حال ...
پسر
فارسی، پهلوی
تاریخی و کهن هوشمند
باهوش، زرنگ، هوشیار، خردمند، ( هوش، مند ( پسوند دارندگی و اتصاف ) )، صاحب هوش، عاقل، بخرد، دارای هو ...
پسر
فارسی همت الله
ترکیب دو اسم همت و الله ( اراده و خدا )، اراده و خواست خدا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هیژا
گرامی، شایسته، گران بها، محترم، بزرگوار، ( کردی، hêžā ) گرامی
پسر
کردی هژار
تهی دست، مسکین، مستمند، بینوا، فقیر، تنگدست، ( اعلام ) عبدالرحمان ابن حاج ملامحمد شرفکندی متخلص به ...
پسر
کردی هوتن
نیک اندام، ( به مجاز ) تندرست و خوش قد و بالا، ( هو = خوب، تن )، خوب تن، ( در پهلوی ) به معنی خوب ت ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هیرش
فشار، هجوم، اشک، یورش، حمله، هجوم ( نگارش کردی
پسر
کردی هیربد
آموزگار، معلم، شاگرد، آموزنده، پیشوای دینی در دین زرتشتی، رئیس آتشکده، ( اَعلام ) نام دانایی پاکدل ...
پسر
فارسی، اوستایی هستیار
صاحب هستی و وجود، دارنده ی حیات و زندگی، احساس کننده و ادیب، ( هستی، یار ( پسوند دارندگی ) ) صاحب ه ...
پسر
کردی، فارسی هورام
پیرو نیکی، مطیع خوبی، مرتفع، ( اَعلام ) نام شهریار جازر که در هنگام افتتاح فلسطین بر جارزشهریار بود ...
پسر، دختر
عبری هامان
مشهور، نام وزیر اخشویروش و نام وزیر فرعون، ( اَعلام ) ) هامان ( مشهور ) وزیر اخشویروش [خشیارشا که ا ...
پسر
فارسی، عبری، یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی هوراد
جوانمرد خوب و نیک، مرد نیک نام، ( هو = خوب، راد = جوانمرد ) جوانمرد خوب، جوانمرد نیک، ( هو = خوب + ...
پسر
فارسی هشام
سخاوت، جوانمردی، جود و بخشش، جوانمرد
پسر
عربی هیثم
جوجه عقاب و جوجه کرکس، باز شکاری، جوجهی عقاب، جوجهی کرکس، ( اعلام ) ) هَیثَم بن اَسوَد، ابوالعریان، ...
پسر
عربی
تاریخی و کهن هجیر
گرمای نیمروز، خوب و نیکو، ( = هژیر )، ( در قدیم ) خوب، پسندیده، ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی، پسر گ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هژبر
شیر، دلاور، ( عربی، هزبر ) ( در قدیم )، ( به مجاز ) پهلوان، مرد دلاور
پسر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی هومهر
دارای عشق و محبت، دوستی، ( هو = خوب، مهر = محبت، دوستی و عشق )، دارای عشق و محبت خوب، نیک مهر، دارا ...
پسر، دختر
فارسی هویار
دارای خوبی و نیکی، ( هو = خوب، نیک، یار ( پسوند دارندگی ) )، به تعبیری یارِ خوب و نیک، نیک + یار ( ...
پسر، دختر
فارسی هونام
خوشنام، نیک نام
پسر
فارسی هی دی
آرام، آهسته، بردبار، آهستة، پاورچین ( نگارش کردی
دختر، پسر
کردی هویدا
روشن، آشکار، نمایان، خوب پیدا
پسر
فارسی هخامنش
دوست منش، دوست کردار، کسی که دارای کردار و اندیشه نیک است، ( اَعلام ) هخامنش: [حدود پیش از میلاد] س ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هوداد
داده ی خوب، داده ی نیک، ( هو = خوب، داد = داده ) داده ی خوب، نیک آفریده، داده خوب، داده نیک
پسر
فارسی هوران
زیبا و درخشان، ( هور = خورشید، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خورشید، مرغزار کوچک در کوهستان ( نگارش ...
دختر، پسر
فارسی، کردی هژیان
ارزنده، ارزیدن، شایان ارزش، ارزش داشتن
پسر
کردی هرمزد
هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، ( = هرمز )، هرمز به علاوه ( در اعل ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، کهکشانی هورمزد
هرمز، ( = هرمز )
پسر
فارسی هاتف
ندا دهنده ای که صدایش شنیده شود اما خودش دیده نشود، مانند فرشته یندا دهنده ی غیبی، سروش، ( در عرفان ...
پسر
عربی هامون
دشت و زمین هموار، زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان
پسر
فارسی هامی
سرگشته و حیران
پسر
فارسی همام
سرور، مهتر، پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده، شیر درنده، دارای مقام و منزلت و فضایل ارجمند، ...
پسر
عربی هنرمند
آن که توانا در خلق آثار هنری است، آن که دارای مهارت و فنی است، ( در قدیم ) آن که دارای فضل و کمال ی ...
پسر
فارسی، کردی هیئت
شکل، ساختار و صورت ظاهری هر چیز یا هر کس
پسر
عربی هیبت
جلال، شکوه، رعب
پسر
عربی هارمونیکا
نوعی ساز موسیقی
پسر
لاتین
هنری هربد
پیشوای دینی، موبد موبدان، ( = هیربد )، استاد، آموزگار، شاگرد، آموزنده، رئیس آتشگاه
پسر
اوستایی هائد
توبه کننده، به حق بازگردنده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هاونی
ایزد نگهبان بامداد
پسر
اوستایی هلیل
هلال ماه
پسر
فارسی
کهکشانی هوشور
هوشمند، باهوش، ( هوش، ور ( پسوند دارندگی ) ) ( = هوشمند )
پسر
فارسی هامویه
آخرین پادشاه ساسانی، نام کارگزار یزدگرد سوم
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هاوار
فریاد
پسر
کردی هاوره
همراه
پسر
کردی هاوری
یار و یاور
پسر
کردی هاویار
یار و یاور
پسر
کردی هاکان
خان، امپراطور
پسر
ترکی هاکتان
هدیه خداوند
پسر
ترکی هایان
پشتیبان
پسر
ترکی هایکا
آرام، مرموز، از اسطوره های کردستان
پسر
کردی هباسپ
دارنده اسب اصیل
پسر
فارسی هبیةلله
بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی
پسر
عربی هخا
دوستدار
پسر
فارسی هرسام
اشک هایم
پسر
لری هرمزیار
خدایار، آن که خداوند یار اوست، ( اَعلام ) نام خاص یک موبد پارسی است که در قرن میلادی می زیسته است
پسر
فارسی هرواک
نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی هریاد
همیشه در خاطر
پسر
کردی هفال
رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبژارده
انتخاب شده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبژیر
انتخاب کننده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبست
شعر ( نگارش کردی
پسر
کردی هلدیر
آبشار، آبشار ( نگارش کردی
پسر
کردی
طبیعت هلگر
بردارندة، حامل، بلند نگةدارنده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلگورد
بهترین جلودار ( نگارش کردی
پسر
کردی هلورین
ریختن چیزی از بالا به پایین ( نگارش کردی
پسر
کردی همام الدین
دارای مقام و منزلت در دین
پسر
عربی هماوند
از نامهای امروزی زرتشتیان
پسر
فارسی همنواد
از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هوال
رفیق، خبر، رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هوبان
نگهبان خوبی ها
پسر
فارسی هوپاد
نیک سرشت، ( هو = خوب، پاد = نگهبان )، نگهبان خوب
پسر
فارسی هودین
دین خوب، آئین نیک، ( هو = خوب، دین ) دین خوب، آن که دارای دین و آئین خوب باشد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هوراز
دوست صمیمی، دوست صمیمی ( نگارش کردی
پسر
کردی هورامان
منطقةایی در کردستان نزدیک ( نگارش کردی
پسر
کردی هورداد
تابنده و پر حرارت، ( هور = خور = خورشید، داد = داده )، داده ی خورشید، داده خورشید
پسر، دختر
فارسی هورزاد
زاده خورشید، ( هور = خورشید، زاد = زاده )، زادهی خورشید، فرزند خورشید، ( به مجاز ) دارای زیبایی و ش ...
پسر، دختر
فارسی هورشاد
خورشید شاد، آفتاب شادمان، ( هور = خورشید، شاد )، ( به مجاز ) پر حرارت و شاد و خوشحال، ( هور = خورشی ...
پسر، دختر
فارسی هورفر
دارای شأن و شکوه و شوکت فراوان، ( هور = خورشید، فر = شأن و شکوه و شوکت )، آن که دارای شأن و شکوه و ...
پسر
فارسی هورمند
درخشان، ( هور= خورشید، مند ( پسوند دارندگی ) ) دارای درخشندگی و روشنی
پسر
فارسی هورمک
شبان
پسر
اوستایی، پهلوی هورنگ
زیبا و خوب رو، ( هو= خوب، رنگ )، رنگ خوب
پسر
فارسی هوریار
یار و دوست خورشید
پسر
فارسی هوسکر
شنزار، کویر ( نگارش کردی
پسر
کردی