اسم اوستایی - صفحه 2

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

وی ام/viyām/

دستگیری کننده، یاری کننده، از واژه ی اوستایی «آئی ویامَ»/aivyāma/ به معنی دستگیری کننده


پسر

اوستایی
اردا/ardā/

نام موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی، اَرتا، مقدس، ( اَعلام ) فرزند هیستاسب هخامنشی


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
بامشاد/bāmšād/

شکوهمند، شاد، ( در اعلام ) نام نوازنده بزرگ در عهد ساسانیان، ( اَعلام ) نام نوازنده ای بزرگ در عهد ...


پسر

اوستایی، فارسی
نرسی/narsi/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی، این نام شاید «جلوه مرد» یا «جلوه ی مردمان» باشد، ( ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
آئیریا

ایرج


پسر

اوستایی، پهلوی
ائیریا

ایرج، خوش چهره و زیبا مانند آفتاب


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
آبلاتکا/ablatka/

از نامهای ایران باستان


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی
آترابان/atraban/

نگهبان آتش، پیشوای دینی


پسر

پهلوی، اوستایی
آتروپات/atropat/

آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد


پسر

پهلوی، اوستایی
آتریداد/ātridād/

داده ی آتشین، ( اعلام ) ( در بعضی از منابع ) نام یکی از بزرگان هخامنشی


پسر

اوستایی
اترین

آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزست ...


پسر

اوستایی، پهلوی
آرتامهر/ārtāmehr/

محبت و دوستی مقدس، ( آرتا ( اوستایی ) = مقدس، راستین، مهر = محبت، دوستی و مهربانی )، محبت، دوستی و ...


پسر

اوستایی
ارداک/ardāk/

درستی و پاکی، اَردا


پسر

اوستایی
آرمیتان/armitan/

آرمیتا


دختر

اوستایی
آریاک/āriyāk/

نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار ک ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
آریوداد/ariu-dad/

ایرانداد، داده ایران


پسر

پهلوی، اوستایی
اسپنتا/espantā/

سپنتا، پاک و مقدس، ( = سپنتا )


دختر

اوستایی، فارسی
اسپنداد/espan dād/

مقدس آفریده یا آفریده ی پاک، ( = سپنداد )، از نامهای خاص در عهد باستان، به معنی مقدس آفریده یا آفری ...


پسر

اوستایی

تاریخی و کهن
آسیمن/asiman/

سیمین، نقره فام


دختر

پهلوی، اوستایی
آمیتریس/amitris/

ستایش کننده، شکر کننده، ستاش کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا


دختر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
امیرفرهام/a.-farhām/

ترکیب دو اسم امیر و فرهام ( فرمانروا و نیک اندیش )، از نام های مرکب، امیر و فَرهام


پسر

عربی، اوستایی
ربکا/rebeka/

راستی و درستی


دختر

اوستایی
ادوای/edvay/

یکتا


پسر

اوستایی
ارمزد/ormozd/

نام خداوند در زبان اوستایی، ( = هرمز، اهورامزدا )، نام خدای مزدیسنا، ( هرمز و اهورا


پسر

اوستایی
آییش/ayish/

پیروز


پسر

اوستایی
بشوتن/bašutan/

نام برادر اسفندیار است، ( = پشتوتن )


پسر

اوستایی
ایرتا/irta/

راستی و درستی


پسر

اوستایی
تریتا/terita/

اولین پزشک ایرانی در اوستا


پسر

اوستایی
برازمان/barāz mān/

دارای فکر و اندیشه زیبا، ( بَراز، مان = فکر و اندیشه )، بلند اندیشه


پسر

اوستایی
برازک/barāzak/

منسوب به براز، برازندگی، ( براز، ک/ak، / ( پسوند نسبت ) )، منسوب شده به برازندگی، زیبایی و آراستگی، ...


دختر

اوستایی
برزآذر/barz azar/

شکوه آتش، مرکب از برز ( شکوه، جلال ) + آذر ( آتش )، نام برادر برز


پسر

پهلوی، اوستایی
مشیا/mašiyā/

فناپذیر، درگذشتنی، مشیا ( در اوستا ) به معنی فناپذیر، مردم و انسان آمده، ( در بندهشن پهلوی ) «مشیا» ...


دختر

پهلوی، اوستایی
هاونی/havni/

ایزد نگهبان بامداد


پسر

اوستایی
آدا/ada/

پاداش مینوی، فرشته توانگری


دختر

اوستایی، فارسی
ارغند/arqand/

خشمگین، غضبناک، ارغنده


پسر

اوستایی
پارامیدا/paramida/

پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومی ...


دختر

فارسی، پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
پروچستا/prochesta/

سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت


دختر

پهلوی، اوستایی
پروچیستا

سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت


دختر

اوستایی، پهلوی
پورچیستا/purčistā/

پر داننده، پردانش، ( اوستایی ) ( = پورچیست ) به معنی پر داننده، ( اعلام ) در روایات زرتشتی کوچکترین ...


دختر

اوستایی
ایزد

در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند


پسر

اوستایی، پهلوی
براز/barāz/

برازندگی، زیبایی، آراستگی


پسر

اوستایی
برازا/barāzā/

برازنده، سزاوار، لایق، در خور، زیبنده، زیبا


دختر

اوستایی
داناک/danak/

آگاه و دانا


دختر

اوستایی
دیناز/dināz/

آفریدگار نازنین، خالق زیبایی، ( دی ( در اوستایی ) = آفریدگار، ناز ) آفریدگار نازنین


دختر

فارسی، اوستایی
رائیک/raeek/

پسندیده و دوست داشتنی


پسر

اوستایی
راشنو/rāšnu/

فرشته ی دادگستر در آئین زردشتی


دختر

فارسی، اوستایی

مذهبی و قرآنی
رشنان/rašnān/

با طراوت، ( در اوستایی ) منسوب به رَشن که در آئین زرتشتی فرشته ی عدالت است و به معنی عادل و دادگر م ...


پسر

فارسی، اوستایی
تاپیک/tapik/

درخشان، تابنده، نورانی


دختر

پهلوی، اوستایی
تور

از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین فرزند فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

اوستایی، پهلوی
ژاماسپ/žāmāsp/

جاماسب، دارای اسب درخشان، ( = جاماسب )


پسر

اوستایی
سادیار/sādyār/

ساتیار، ( = ساتیار )


پسر

اوستایی
سپنتام/sepantām/

سپید و پاک، ( اَعلام ) جدّ هشتم زرتشت


پسر

اوستایی
سریتا/serita/

اولین پزشک ایرانی در اوستا، نام اولین پزشک ایرانی


پسر

اوستایی، فارسی
آپام/āpām/

نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پون ...


دختر

فارسی، اوستایی

تاریخی و کهن
ارجاسپ/arjasp/

دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
ارناک/arnak/

رزمجو


پسر

پهلوی، اوستایی
اویتا/avita/

بی همتا، بی همتاتک


دختر

پهلوی، اوستایی
ایرما/irma/

ماه مهمان


دختر

اوستایی
بامیک/bāmik/

بامی، درخشان، لقب شهر بلخ، صورت پهلوی بامی، ( پهلوی ) صورت پهلوی بامی لقب شهر بلخ بامی


دختر

پهلوی، اوستایی
برزین مهر/b.-mehr/

ترکیب دو اسم برزین و مهر ( آتش و محبت )، به معنی مهر بزرگوار، ( اعلام ) ) نام یکی از سه آتشکده ی عص ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
بستور/bastur/

نام پسر زریر برادر گشتاسپ، این نام در اوستا «بَستَوَری» یا «بَستَوَئیری» به معنی «جوشن بسته» آمده ا ...


پسر

اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
جاماسپ

جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی


پسر

اوستایی، پهلوی
چیترا/chitra/

الهه مهتاب، نژاد


دختر

فارسی، اوستایی
خرداد/khordād/

کمال، درستی، ماه سوم از سال خورشیدی، ماه آخر بهار، [قدیمی] روز ششم از هر ماه خورشیدی، ( پهلوی، harv ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
خوارزم/khārazm/

به معنای زمین درخشان، ناحیه ای از ایران قدیم که اکنون جزو ازبکستان است، ( اوستایی، خوائیریزَم )


پسر

اوستایی

تاریخی و کهن
زند/zand/

بزرگ، عظیم، ( = ژند ) شرح و بیان و گزارش، ( در ادیان ) مجموعه ی تفسیر اَوِستا به زبان فارسی میانه، ...


پسر

اوستایی
زوییش/zoish/

آرزو شده


دختر

اوستایی
زیما/zima/

زمین


دختر

اوستایی
زیوا/ziva/

زیبا


دختر

پهلوی، اوستایی
سوشیا

سوشیانت، نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند


پسر

اوستایی، پهلوی
سلم/salm/

یکی از سه پسر فریدون در اوستا، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) شاهزاده ی پیشدادی، پسر بزرگ فریدون، که پدر ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
طاهاسپنتا/taha-sepanta/

ترکیب دو اسم طاها و سپنتا ( نام پیامبر اسلام و مقدس )


پسر

عربی، اوستایی
فراهیم/ferahim/

دارای ثروت وسیع، نام جد زرتشت


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
فرخزات

صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت


پسر

اوستایی، پهلوی
گل

نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

اوستایی، پهلوی
فرشاسب/farshasb/

دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فرهناز/farahnaz/

بزرگمنش و نازنین، مرکب از فره ( شکوه و بزرگی ) + ناز


دختر

فارسی، اوستایی، پهلوی
قارن/qāran/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) ) از خاندان های ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
مانتره/mantre/

سخن اندیشه برانگیز


دختر

اوستایی
ماهانداد/mahandad/

داده ماه، بخشیده ماه، نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان


پسر

پهلوی، اوستایی
ماونداد

نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان


پسر

اوستایی، پهلوی
محمد بهمن/m.-bahman/

ترکیب دو اسم محمد و بهمن ( ستوده و نیک اندیش )، از نام های مرکب، ا محمّد و بهمن


پسر

فارسی، عربی، پهلوی، اوستایی

مذهبی و قرآنی
مرتا/merta/

چیزی که نابود شدنی نیست


پسر

اوستایی
مشیانه/mašiyāne/

نخستین زن آفریده، این واژه به معنای «نخستین آفریده» است، ا مشیا، ( اَعلام ) ( در اسطوره ی ایرانی ) ...


دختر

پهلوی، اوستایی
منتا/mentā/

امید، پیمان


دختر

اوستایی
مشی/mashi/

نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوره های سامی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
مهریانا/mehr yana/

خورشید نیکی رسان


دختر

فارسی، اوستایی
ناشا/nasha/

دادگر


دختر

اوستایی
نیرم/ne(a)yram/

نریمان، جد رستم، مرد دلیر، ( = نریمان )


پسر

فارسی، اوستایی

تاریخی و کهن
نوتریکا/nutrika/

دهنده رزق و روزی


پسر

اوستایی
نوشید/no (w) šid/

نو درخشان، تازه درخشید، نودرخشید، از واژه ی ( اوستایی ) «nov، sit»، ( اَعلام ) نام مادر مانی= تازه ...


دختر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
هربد/herbad/

پیشوای دینی، موبد موبدان، ( = هیربد )، استاد، آموزگار، شاگرد، آموزنده، رئیس آتشگاه


پسر

اوستایی
هور/hur/

خورشید، مهر، خور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

اوستایی، فارسی
ورجاوند/varjāvand/

بلند پایه و برازنده و ارجمند، ( به مجاز ) ورجمند و دارای فره ی ایزدی


پسر

پهلوی، اوستایی
نیکاو/nikav/

آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...


پسر

پهلوی، اوستایی
هاووش

امت، پیروان یک پیامبر


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
هورآسا/hur āsā/

خورشید آسا، مثل خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، آسا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی، اوستایی
هورمک

شبان


پسر

اوستایی، پهلوی
هومایا/humaya/

مادر کائنات


دختر

اوستایی
وهیستا/vahista/

بانوی اردیبهشتی


دختر

اوستایی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر اوستاییاسم دختر اوستایی