یخ بندان

/yaxbandAn/

مترادف یخ بندان: برودت، سرما، یخ زدگی

معنی انگلیسی:
freezing weather, frost, freeze, freezing - weather, (white) frost, frosty, icy, jack frost

لغت نامه دهخدا

یخ بندان. [ ی َ ب َ ] ( حامص مرکب ، اِ مرکب ) یخ بند. فسردگی از بسیاری سرما. ( ناظم الاطباء ). موسم بسیار سرد که آبها یخ بندد. هوای سخت سرد که در آن آب بفسرد و یخ بندد: در آن یخ بندان او باآب حوض غسل کرد. یخ بندان فروردین گلها و شکوفه ها رامی سوزاند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به یخ بند شود.

فرهنگ فارسی

(اسم )۱- سرمای سخت که در آن آبها یخ بندد : درماه بهمن یخ بندان آغازشد.۲-( اسم ) قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی که در اثر سرمای شدیدیخ های طبیعی قطبین قسمتهای عظیمی از کر. زمین را فرا گرفته بودند.

فرهنگ معین

( ~. بَ ) (اِمر. ) ۱ - شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب . ۲ - قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی .

فرهنگ عمید

شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب.

فرهنگستان زبان و ادب

{freeze} [علوم جَوّ] شرایطی که درآن دمای هوا در سطح زمین به مدت کافی پایین تر از صفر درجۀ سلسیوس باقی بماند تا مشخصۀ وضع هوا شود
{frost} [علوم جَوّ] شرایطی که در آن دمای سطح زمین و اشیای روی آن به زیر نقطۀ انجماد می رسد

واژه نامه بختیاریکا

رِچ

دانشنامه آزاد فارسی

یخْبندان (frost)
نوعی وضعیت آب وهوایی، یخبندان هنگامی روی می دهد که دمای هوا به کمتر از صفر درجۀ سانتیگراد برسد. در این حالت، آب موجود در هوا به صورت بلورهای یخ روی سطح زمین، یا اشیای رخنمون می نشیند. از آن جا که هوای سرد از هوای گرم سنگین تر است، مشاهدۀ زمین یخزدهمتداول تر از مشاهده برفکاست. برفک مشابه شبنم، و براثر میعان ذرات آب تشکیل می شود.

مترادف ها

glacial (صفت)
یخبندان

فارسی به عربی

جلیدی

پیشنهاد کاربران

زمهریر
جایی که انقدر سرد است که ابها یخ زده اند.

بپرس