پرانداختن

فرهنگ معین

(پَ. اَ تَ ) (مص ل . ) کنایه از: نشاط کردن .

پیشنهاد کاربران

پرانداختن:پر افکندن ، عاجز شدن
( ( خواب چو پروانه پرانداخته
شمع به شکرانه سرانداخته ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 275 . )

پرانداختن: [مص ناگذرا] [پَ اَ تَ] پر افکندن - مجرد گشتن - نشاط کردن ( فرهنگ فارسی معین جلد 1 آ - خ/امیرکبیر /1362/ص 718
مرغ پر انداخته یعنی ملک
خرقه درانداخته یعنی فلک مخزن الاسرار/خمسه نظامی - چاپ هرمس، تهران 1387 - س9

بپرس