هائم

لغت نامه دهخدا

هائم. [ ءِ ] ( ع ص ) حیران. شیدا. سرگشته. ( مقدمة الادب زمخشری ) : وقال : افق ! حتّی متی انت هائم ؟ ببثنة فیها قد تعید، و قد تبدی. ( جمیل بن معمر العذری از آداب اللغة العربیة و تاریخها ج 1 ص 88 ). رجل هائم ؛ مرد سرگشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شیفته و سرگشته شونده در عشق و سرگردان در غیر راه راست و سخت تشنه شونده. ( غیاث اللغات ). || سخت تشنه. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ).

هائم. [ ءِ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن خضربن علی بن محمدبن احمدبن عبدالدائم السلمی. شهاب الدین ابوالعباس منصوری مصری ، معروف به هائم شاعر شافعی مذهب که بعد حنبلی شد. تولد او در سال 799 هَ. ق. و وفاتش به سال 887هَ. ق. اتفاق افتاد. ولی در کشف الظنون چ 1 و چ 2 و در ذیل دررالبحار چ 1 ج 1 ص 487 و چ 2 ج 1 ستون 746 ودر همین لغت نامه به نقل از کشف الظنون در ذیل کلمه ٔاحمد سال وفاتش 785 آمده است. ولی از مقایسه با سال تولد شاعر نادرستی آن آشکار میشود. و نیز در همان کشف الظنون چ 1 در ذیل «دیوان هائم » ص 526 سال وفاتش 887 ذکر شده است. دیوان شعرش «قطره و زبد» نام دارد.

پیشنهاد کاربران

هائِم:سرگشته، شیفته ، دلباخته، حیران .
اسم ، جمع ( هُیَّم ) . فاعل ( ه ی م ) در اصل 《هاوِم》بوده که با توجه به قاعده ی اعلال اسم 《واو》 بعد از الف زاید اسم فاعل به همزه مبدل میشود در نتیجه هایِم به هائم تبدیل شده است .

بپرس