قصارت

لغت نامه دهخدا

قصارت. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) قصارة. جامه شستن یعنی پیشه به گازری ، و به فارسی با لفظ کردن مستعمل است. ( آنندراج ) :
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد.
حافظ ( از آنندراج ).
رجوع به قصارة شود.

قصارة. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) کوتاه شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قصارت. جامه شستن. گازری کردن. ( از آنندراج ). رجوع به قصارت شود. || ( اِمص ) کوتاهی.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِصَر شود.

قصارة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) سرای خُرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). خانه فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. ( اقرب الموارد ). || آنچه در پرویزن باقی بماند سپس ِ بیختن. || آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن. || پوست روی دانه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دانه ای که در کفه بماند بعدِ کوفتن. ( منتهی الارب ). || ما سقی الربیع. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پیشه قصار . گازری .

فرهنگ معین

(قَ رَ ) [ ع . قصارة ] (اِمص . ) گازری ، رخت شویی .

فرهنگ عمید

حرفۀ قصار، پیشۀ گازر، گازری.
* قصارت کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] شستن، شست وشو دادن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه ).

پیشنهاد کاربران

بپرس