صافی ماندن

لغت نامه دهخدا

صافی ماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) خالی ماندن. تهی ماندن : و جهان از ایشان صافی ماند و مالهاء ایشان و خزائن مزدک... جمع آورد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 91 ). || مسلم شدن.تحت تصرف ماندن : و انطیخن کشته شد و آن ولایت اشک را صافی ماند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 59 ).

فرهنگ فارسی

خالی ماندن

پیشنهاد کاربران

بپرس