سگان

لغت نامه دهخدا

سگان. [ س ِ ] ( ص نسبی ، ق ) سه سه. ( آنندراج ).

سگان. [ س َ ] ( اِخ ) سگستان. سجستان. ( نزهة القلوب ص 142 ).

فرهنگ فارسی

سگستان - سجستان

پیشنهاد کاربران

کلاب. [ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ کَلب ، یعنی سگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن ) ( غیاث ) . و فی المثل ، الکلاب اوالکراب علی البقر؛ یعنی بگذار سگ را بر گاودشتی. مراد آن است که هرکس را بکار خودش رها کن. ( منتهی الارب ) :
...
[مشاهده متن کامل]

همچو گرگان ربودنت پیشه ست
نسبتی داری از کلاب و ذئاب.
ناصرخسرو.
تا ناصبیان راه خلاف تو گرفتند
هستند دوان همچو کلاب از پی هرفس .
ناصرخسرو.
چون نبینی که می بدرندت
طمع و حرص و خوی بد چو کلاب.
ناصرخسرو.
اگر به دست خسانم چه شد، نه شیران را
پس از گرفتن ، همخانه با کلاب کنند؟
مسعودسعد.
نازنده همچویوز و شکم بنده همچو خرس
درنده همچو گرگ و رباینده چون کلاب.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 41 ) .
شایسته گلاب نباشد سر کلاب.
ادیب صابر.
آهوی صحرای گردون راچه بیم است از کلاب
یوسف مصرسعادت را چه باک است از ذئاب.
سلمان ساوجی.

سگان نام روستایی است بین شهرستان سرپل ذهاب و شهرستان گیلانغرب پشت نواکوه در استان کرمانشاه

بپرس