سازشکار

/sAzeSkAr/

مترادف سازشکار: آرامش طلب، آشتی طلب، سازشگر، صلحجو، مصالحه جو ، بندوبست چی

متضاد سازشکار: سازش ناپذیر

لغت نامه دهخدا

سازشکار. [ زِ ]( ص مرکب ) سازش کننده. سازگار. سازوار. سازنده با دشمن. ساخت و پاخت کننده. زد و بند کننده. بند و بست کننده. تبانی کننده. توطئه کننده. رجوع به سازش شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - سازش کننده . ۲ - ساخت و پاخت کننده بند و بست کننده.

فرهنگ معین

(زِ شْ ) (ص فا. ) ۱ - آن که سازش می کند. ۲ - اهل بند و بست .

فرهنگ عمید

آن که با دیگری صلح و سازش کند، سازش کننده، سازگار.

مترادف ها

compromiser (اسم)
سازشکار، توافق کار

opportunist (اسم)
سازشکار، فرصت طلب، نان بنرخ روز خور

پیشنهاد کاربران

بپرس