اندر این سفرنگ کوشش بر این بوده است که از واچ های تازی و اَنیرانی دوری شود، و همچنین برابر واچ هایی که گمان برده شده که دشواری برانگیز باشد برابرش را اندرون ماهک نهاده ام.
( authority ) : توان یا هُده یِ ( حقِ ) دستور دادن، ویزیر ( تصمیم ) گیری و به انجام رساندن فرمانبری.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تَوان.
۲ - دَستواری ( ف. پهلوی ) ( Dastwarih ) .
۳ - سآلآری ( Sālārih ) .
۴ - پآدیخشآیی ( Pādixšāyih ) .
۵ - تَنویی.
این تعریف را chatgpt ارائه داده است:
در زبان فارسی، واژه "اقتدار" به معنای "قدرت"، "اختیار" یا "توانایی" است. این واژه به قدرت یا توانایی برای تحمل، تحقق و یا تأثیرگذاری در یک موقعیت خاص اشاره دارد.
🇮🇷 واژه ی برنهاده: توانمندی 🇮🇷
قاطعیت
داخل مطالعات نهم اقتدار یعنی این که علم ، اقتصاد ، پیشرفت ، سازندگی ، عزت و اعتبار بین المللی و توان دفاعی کشور با استفاده از نیرو های داخلی از درون یک ملت جوشیده و تقویت شود . موفق باشی : )
۱ - در فرهنگ نامه های فارسی اقتدار به معنی تواناشدن, توانستن, توانمندی و قدرت به رسمیت شناخته شده آمده است.
٢ - اقتدار یعنی فرد یا حکومت از چنان مقبولیتی برخوردار باشد که نظر او در موضوع یا مسائلی که پیش می آید, حرف آخر باشد و دیگران از او اطاعت کنند.
توانمندی . قدرتمندی . نیرومندی .
نهنگ در شعر مولانا نمودی از سنگ کیمیاگر است که مس را به طلا تبدیل میکند
تبدیل انگور که ماهیت خاکی دارد به شراب که ماهیت معنوی وکمال وجودی است.
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردش های گوناگون
... [مشاهده متن کامل]
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
چو این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
به کمال رسیدن مثل انگور به شراب ( عرفان )
از خامی به پختگی رسیدن - قدرت
توانایی اعمال اراده بر دیگران بطوریکه این دیگران هم عملی و هم ذهنی اطاعت کنند برخلاف قدرت که احتمال دارد عملا فردی از فردی اطاعت کند در حالیکه بصورت ذهنی او را و دستورش را قبول نداشته باشد.
حیطهٔ اقتدار
توانمندی، یارایی، توانایی، نیرومندی
از دید من، آمیخته واژه ی �توانمندی� باریک تر از آن های دیگر و درست ترین برابرِ واژه ی �اقتدار� است.
خود را کم ندانستن
ضعف نشون ندادن
مقتدر . . . مقتدرانه
برتری نسبت به دیگران
قدرت یافتن مشروع برای شخصی حقیقی یا حقوقی به طوریکه دیگران و زیردستان قدرت وی را پذیرفته باشند و سرتسلیم فرود آورند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)