uptime


زمان کار ماشین یا کامپیوتر، زمان دایر بودن، کار زمان

جمله های نمونه

1. Some customers need 99% or better uptime from their mainframe computers.
[ترجمه گوگل]برخی از مشتریان به 99 درصد یا بهتر زمان از رایانه های اصلی خود نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از مشتریان به ۹۹ درصد یا بهتر از کامپیوترهای بزرگ خود نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As we grow, we face scalability and uptime issues -- which certainly need to be addressed.
[ترجمه گوگل]همانطور که رشد می کنیم، با مشکلات مقیاس پذیری و آپتایم مواجه می شویم - که مطمئناً باید به آنها رسیدگی شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که رشد می کنیم، ما با مقیاس پذیری و مسایل uptime روبرو می شویم - - که قطعا باید مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. GEW lamp dimming promise uptime at least 1500 hours, raised productivity and reduces downtime.
[ترجمه گوگل]کم نور شدن لامپ GEW حداقل 1500 ساعت کار می کند، بهره وری را افزایش می دهد و زمان خاموشی را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]لامپ gew، حداقل ۱۵۰۰ ساعت، بهره وری را افزایش داده و زمان استراحت را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Develop machine uptime and preventive maintenance performance to meet daily production quality needs.
[ترجمه گوگل]برای برآوردن نیازهای کیفیت تولید روزانه، زمان کارکرد دستگاه و عملکرد تعمیر و نگهداری پیشگیرانه را توسعه دهید
[ترجمه ترگمان]توسعه uptime دستگاه و عملکرد نگهداری پیشگیرانه برای برآورده کردن نیازهای کیفیت تولید روزانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Optimize equipment capability and utilization ( uptime ) to meet operation needs. Equipment on time trouble-shooting and problem solving.
[ترجمه گوگل]بهینه سازی قابلیت و استفاده از تجهیزات (تایم آپدیت) برای رفع نیازهای عملیات تجهیزات به موقع عیب یابی و حل مشکل
[ترجمه ترگمان]قابلیت تجهیزات و کاربرد تجهیزات (uptime)برای برآورده کردن نیازهای عملیاتی تجهیزات مورد نیاز برای حل مشکل زمان و حل مساله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A web host - Good customer support is essential. Also check uptime and bandwidth.
[ترجمه گوگل]یک میزبان وب - پشتیبانی خوب از مشتری ضروری است همچنین زمان و پهنای باند را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]یک میزبان وب - پشتیبانی مشتری خوب ضروری است همچنین uptime و پهنای باند را چک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A desktop or portable system can be left on for weeks, even months, and server uptime can stretch to a year or more.
[ترجمه گوگل]یک سیستم رومیزی یا قابل حمل را می‌توان برای هفته‌ها، حتی ماه‌ها روشن نگه داشت و زمان کارکرد سرور می‌تواند تا یک سال یا بیشتر طول بکشد
[ترجمه ترگمان]یک سیستم رومیزی یا قابل حمل می تواند هفته ها، حتی ماه ها، و سرور uptime می تواند تا یک یا چند ماه ادامه یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And yet, here I am with a shell prompt on an eight-way multiprocessor system with RAID drives, 32GB of memory (hey, it looks huge to me), and two months of uptime.
[ترجمه گوگل]و با این حال، در اینجا من با یک سیستم چند پردازنده هشت طرفه با درایوهای RAID، 32 گیگابایت حافظه (سلام، به نظر من بزرگ به نظر می رسد) و دو ماه آپتایم هستم
[ترجمه ترگمان]و با این حال، در اینجا من با یک گلوله توپ هشت طرفه با دستگاه RAID، ۳۲ گیگابایت حافظه (هی، به نظر من خیلی بزرگ به نظر می رسد)، و دو ماه of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Key variables of equipment performance and life can be used to predict failure, provide alerts for maintenance action, increase uptime and lower MTTR.
[ترجمه گوگل]متغیرهای کلیدی عملکرد و عمر تجهیزات را می توان برای پیش بینی خرابی، ارائه هشدار برای اقدامات تعمیر و نگهداری، افزایش زمان کار و کاهش MTTR استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]متغیرهای کلیدی عملکرد تجهیزات و زندگی را می توان برای پیش بینی شکست، فراهم کردن هشدارها برای عملیات نگهداری، افزایش uptime و MTTR پایین تر مورد استفاده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This allows us to offer high quality service at low prices, along with 9 9 % uptime.
[ترجمه گوگل]این به ما این امکان را می دهد که خدمات با کیفیت بالا را با قیمت های پایین، همراه با 9 9 درصد آپتایم ارائه دهیم
[ترجمه ترگمان]این به ما اجازه می دهد تا خدمات باکیفیت با قیمت پایین را همراه با ۹ % uptime ارایه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Another tool available once the rwhod daemon is running is ruptime, which returns the loading and uptime information for all servers running rwhod in the local network.
[ترجمه گوگل]ابزار دیگری که پس از اجرا شدن rwhod daemon در دسترس است ruptime است که اطلاعات بارگیری و آپتایم را برای همه سرورهایی که rwhod در شبکه محلی اجرا می کنند برمی گرداند
[ترجمه ترگمان]ابزار دیگری که زمانی برای شبح rwhod موجود است ruptime است که بار بارگیری و uptime را برای تمامی سرورها در شبکه محلی باز می گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] پریود زمانی که در طول آن یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل می کند یک دوره زمان که تجهیزات بدون خرابی کار می کند
[زمین شناسی] زمان فعالیت
[صنعت] زمان آماده باش، زمان فعال بودن یک سیستم
[آمار] زمان فعالیت

انگلیسی به انگلیسی

• period when a worker is producing work; period when a machine is operational (computers, machinery)
time during which a computer or other machine is functioning properly

پیشنهاد کاربران

دسترسی موفق به سرور
زمان مفید
uptime ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: زمان به کار
تعریف: مدت زمانی که منابع رایانه‏ای یا شبکه‏ای در حال کارند یا در دسترس کاربر قرار دارند
مدت زمان فعال بودن
مدت زمان روشن بودن
کارامانی
بازۀ بهره وری
بازۀ آماده به کار بودن
برقرار بودن - بالا بودن - درحال کار بودن
برقرار - درحال کار - بالا بودن

بپرس